یکشنبه ۰۹ اردیبهشت ۰۳

ديويد كاپرفيلد

اجاره ويلا در شمال

۱۱۰ بازديد

وقتي به سالهاي بچگي ام فكر مي كنم, اولين كساني كه از آنها خاطره اي دارم يكي مادرم است و ديگري خدمتكارمان كه اسمش پگوتي بود.پدرم را هرگز نشناختم چون قبل از تولد من مرده بود .مادرم موهاي قشنگي داشت و هيكلش خوش تركيب بود. اما هيكل پگوتي طوري بود كه انگار هيچ تركيبي نداشت, بازوهايش خيلي قوي بود و گونه هايش از سرخي به سيب ميماند . هميشه تعجب ميكردم كه چرا پرنده ها نمي آيند به او نوك بزنند و گوشت گونه هايش را كه به آن سرخي است بخورند.هنوز خانه مان را به ياد مي آورم , اتاق خوابش انگار جلو چشمم است , پنجره هايش را ميبينم كه باز ميگذاشتند تا هواي اتاق عوض شود.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.